این روزها که زمزمه ی یار می کنم
خیلی هوای دیدن دلدار می کنم
این «تحبس الدّعا» شدنم بی سبب که نیست
از بس که رو به سفره ی اغیار می کنم
گفتم به خود که حداقل ای کریم شهر
یک شب کنار سفره ات افطار می کنم ...
فهمیده ای به درد تو آقا نمی خورم
زیرا خلاف امر تو رفتار می کنم
من نوکر تو هستم و محتاج لطف تو
خود را به تو همیشه بدهکار می کنم
دل را که حجم معصیت آن را گرفته است
با اشک های روضه سبک بار می کنم
:: برچسبها:
زمزمه یار ,
:: بازدید از این مطلب : 666
|
امتیاز مطلب : 1
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1